دست نوشته های یه دبیرستانی :)



سلام رفقا :)

هنوز کسی اینجا هست؟

خنده

آخه ۵ ماه بود اصلا نیومده بودم 

تصمیم گرفتم بلاگ رو حذفش کنم 

اگه کسی اعلام حضور کنه تو کامنتا حذف نمیکنم وبلاگ رو 

حتی اگه یه نفرم باشه بازم فعالیتم رو با همین بلاگ ادامه میدم 

کسی هست .

؟!

اینم یه اهنگ باحال دانلود کنید کیف کنید 

دریافت

راستی اینم خودمم 

البته به علت اینکه نمیخوام قیافه جذابم رو ببینید با اموجی پشوندمش ولی عکس خیلی باحالیه 

راستش این عکس رو تو راه ایذه گرفتم خیلی سر سبز و خوشگل بود :)


سلام!!

بزار اول از هم یکم غر غر کنم 

چقد بد شده این بیان خیلی سوت کوره 

البته احتمالا دلیل اصلیش شروع مدرسه اینا باشه ولی در کل خیلی خلوت .

خب بهتره برم سر اصل مطلب و حرفام رو بزنم 

حرفایی که انقد رو دلم مونده که دیگه برای خالی کردنش جایی جز اینجا ندارم .

آهان میخواستم اینم بگم که الان دیگه اصلا واسم مهم نیست کسی به بلاگم سر میزنه یا نه میخوام در واقع اینجا رو تبدیلش کنم به یه آرشیو که فقط حرف هایی که مدام تو ذهنم میگذره و معمولا با کسی درمیون نمیذارم رو بنویسم.

تو این چند وقتی که نبود بیشترش درگیر درس اینا بودم 

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون من امسال برا تیزهوشان اینا قبول شدم و خب سطح مدرسه الانم با مدرسه هایی که تو ۹ سال قبل میرفتم فرق داره ، برا همین خیلی بهم فشار اومد به حدی که هر شب گریه میکردم . 

تازه آخرای تابستون دستم شکست و حسابی شرایط برای درس نخوندن و ورزش نکردن و نا امیدی اینا فراهم شد 

ولی خب الان بهترم و تا حالا چند جلسه فیزیوتراپی رفتم  .

البته بگم که این شکستن دستمم بی حکمت نبود و کلی ازش بهره بردم ولی حیف که به خاطر بی لیاقتی خودم همش رو آخر کار دوباره خراب کردم. 

تا همین جا بحث رو می بندم 

میخوام اگه شد یه پستی هم روز تولدم که ۱۳ آذر بزارم 

البته فکر نکنم بشه .


سلام 

داشتم رنکینگ بهترین بلاگ های blog.ir رو نگاه میکردم که تو وبلاگ tobe94.blog.ir یه متن فوق العاده زیبا رو خوندم !

من خودم وقتی این متن رو میخوندم همزمان داشتم آهنگ مورد علاقم رو هم گوش میدادم ، و انقدر تحت تاثیر قرار گرفتم اشکم در اومدم و همینطور کلی انرژی گرفتم .

این متن رو حتما با دقت بخونید و یا اگه دوست داشتید اون رو کپی کنید و هر وقت احساس کردید که اعتماد به نفستون پایین اومده یه نگاه روش بندازید !

خب بریم سراغ متن .

ادامه مطلب


یادش بخیر تقریبا سال پیش به این موقع ها بود که یه پست منتشر کردم در این رابطه که چیزی از تابستون نمونده و رفقا با یه برنامه ریزی خوب از وقتتون استفاده کنید 

اما خوب حقیقتا خودم خیلی کار خاصی نکردم. [نه بزار نامرد نباشیم یه کاری کردم] 

حالا شاید بپرسید اون یه کار چی بوده 

یادم میاد ۲۵ شهریور بود که مسابقات بسکتبال ۳ نفره بود ، تو اون مسابقات تیم ما قهرمان شد و منم خودم تو بخش پرتاب پنالتی اول شدم 

کلی ذوق داشتم و اصلا تو پوست خودم نمی گنجیدم 

گفتم چیکار که کنم که به خودم یه پاداش داده باشم 

گفتم میرم یه دونه نوشابه میخورم آخه تا اون روز چند ماهی بود که اصلا لب به نوشابه نزده بودم 

بعد رفتم سر راهم دم یه مغازه و یه نوشابه گرفتم اما با اون یارو که اونجا کار میکرد سر قیمت دعوام شد آخه اون موقع تازه اول گرونی ها بود و من اصلا تو کَتَم نمیرفت که بخوام گرون تر از قیمت روی شیشه بپردازم 

خلاصه با طرف دعوام شد و با هم گلاویز شدیم و منم که تو کف قهرمانی اینت بودم و خیلی خوشحال بودم گفتم باشه بزار برا اولین بار دعوا کنیم 

اما در آخر این من بودم که انگشتم در رفت و تا دو ماه دیتم تو گچ بود و ۲ بار رفتم اتاق عمل 

بله اینم دستاورد تابستون پارسال 

خب اصلا رشته کلام از دستم در رفت 

آها میخواستم درمورد امسال حرف بزنم 

الان رفتم به لیست مطالبی که تا حالا گذاشتم یه نگاهی انداختم و دیدم اولین مطلبی که منتشر کردم مال موقعی که کلاس نهم بودم .

دیدم واقعا چقد زود زمان گذشته و من هرروزم رو با حسرت نداشته هام سپری کردم 

چه روزایی که از خیلی ها بهتر بودم ولی صرفا به خاطر اینکه قضاوت نادرستی داشتم داشته هام رو نادیده گرفتم 

حیف ! 

به قول علی عظیمی حیف از این روزا که به . زدم :)

اما اشکالی نداره :) من هنوزم با یه لبخند خسته خودم رو سر پا نگه میدارم 

خیلی جالبه من هروقت که واسه خودم درددل میکنم و توی دفترم مینویسم تهش به این ختم میشه که طوری نیست گذشته ها گذشته دوباره تلاش کن 

و جالب تر اینکه بعدش تلاش نمیکنم


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها